همه‌‌ی گل‌های رنگارنگ ایوان، که لبخند می‌کارد روی لب‌های عابران، همه‌‌ی قطرات باران که می‌چکد با سخاوت روی صورت آدم‌ها، مثل نسیمی که بی‌منّت می‌پیچد لابه‌لای گیسوان گندم‌زار و همه‌‌ی حس‌های ناب دنیا  که بی دلیل می‌نشیند گوشه‌‌ی دلت هنگام کمک به انسان‌ها.

می‌توانی ببخشی وجودت را برای انسان‌هایی که کنارت هستند. بشوی وقف عام و زندگی را برای‌شان زیباتر رقم بزنی.

وقف کنی لبخندت را، نفس‌ها و نگاه‌های مهربانت را، آن‌گاه حک می‌شوی برای همیشه با سخاوتت روی کتیبه‌‌ی قلب‌ها و مانند تصویر ماه توی حوض کوچک فیروزه‌ای، حتّی با تلاطم آب هم محو نمی‌شوی. بلندشو و با هر قدمت عطر حضور خدا را برای همیشه میان کوچه پس کوچه‌های شهر پراکنده کن.


منبع: مجله باران